چهارشنبه 19 فروردين 1394 در 09:52       4 نظر       1316 بازدید    
0 + - 0
کد خبر : 1841
| ف | | | |

مناظره با آیت الله جوادی پیرامون مسأله‏ اى از معاد/جلسه چهارم

استاد سیدان: خلاصه‏ اى از آن چه تاکنون صحبت شد این است که: میزان واقعى در بحث معاد عبارت است از وحى که از راه مدارک شرعى، آیات و روایات، با قطعیت دلالت و سند اثبات میشود.

استاد سیدان:
خلاصه‏ اى از آن چه تاکنون صحبت شد این است که: میزان واقعى در بحث معاد عبارت است از وحى که از راه مدارک شرعى، آیات و روایات، با قطعیت دلالت و سند اثبات میشود. و آخوند ملّاصدرا فرموده است معاد جسمانى است. و مواردى به عنوان شاهد این مدعى بیان شد، ولى گفته شد که با توجّه به قسمت صریح کلمات ایشان مشخص مى‏شود که مراد از جسم آنچه که فقهاء و محدّثین فهمیده‏اند نیست چه آن که آنها بدن را بدن عنصرى خاکى مى‏دانند که روح به آن تعلق مى‏گیرد مثل همین دنیا و حال آن که آخوند بدن را منشأ نفس و صورتى بدون ماده مى‏داند طبق اصلى که تأسیس کرده است که: »شیئیة الشى‏ء بصورته«.
شما فرمودید محدثین هم همین حرف را مى‏زنند به استشهاد به آثار و خواصى که براى جسم اخروى از قبیل عدم بُعد زمانى و مکانى و... اثبات کرده‏اند.
بنده گفتم از طرح بیانات قوم روشن مى‏شود که این دو مکتب در مقابل هم واقعند. و دلیلى که براى اثبات وحدت اقامه شد أعم از مدعى است چه آن که ممکن است همین اجزاء در شرایط عالم دیگر آثار و خواصش عوض شود. کما این که در همین عالم اجزاء مادى به لحاظ خواص و آثار مختلف مى‏شوند. مانند سنگ و هوا و کلر که در لطافت و کثافت و بسیارى از آثار با هم اختلاف دارند. فرمودید میوه‏هاى بهشتى در عین حالى که مورد مصرف بهشتى‏ها قرار مى‏گیرد در جاى خودش باقى مى‏ماند و این با مادیّت عنصرى جور درنمى‏آید.
عرض شد چه اشکالى دارد که آناً جاى میوه‏ها پر شود. نه اینکه اصلاً کم نشود و در غیر این صورت باید بگوییم مجرّد است و سپس شما بعضى از آیات را از قبیل:
»یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْض«.(65)
»وَ نُنْشِأکُمْ فِیما لاتَعْلَمُونْ«.(66)
را مطرح فرمودید. و اکنون مناسب است دو مرتبه عبارات قوم تأمّل شود تا ملاحظه گردد که دو مکتب در قبال هم قرار دارند.
1 - مکتب نوع محدثین و فقهاء که همان مرتکز در اذهان عموم متشرعین است که أبدان عنصرى که از اجزاء این عالم است برمى‏گردد.
2 - مکتب آخوند ملاصدرا.
پس از این مرحله مى‏گوییم براى فهم حقیقت یک مکتب باید رأساً بخصوص آن مراجعه کرد در این مرحله قسمتى از آیات را مى‏آوریم که بخوبى حرف محدثین را مى‏فهماند و نمى‏توان از صراحت آنها به واسطه آیات دیگرى از قبیل: »وَ نُنْشِأکُمْ فِیما لاتَعْلَمُونْ« و »یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْض« دست برداشت. چه آن که مستفاد از آیه اول غیر از این نیست که عالم بعد عالم جدیدى است مافوق عالم دنیا. وضع و کیفیتى است که مردم نمى‏دانند، و این مطلب با مادى بودن آن منافات ندارد.
همانند عالم رحم مادر نسبت به دنیاى پس از تولّد صحیح است به کودک در رحم مادر خطاب شود که پس از این در عالم دیگرى قدم خواهى گذاشت که نمى‏توانى آن را اکنون درک کنى و حال آن که هر دو عالم مادى و عنصرى است.
و همچنین قول حق تعالى:
»یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ«.(67)
در روایات معنایى شده که با مادیت منافاتى ندارد و توجّه به این نکته نیز لازم است که آنچه از افکار بشرى بدور بوده و مورد استبعاد منکرین قرار گرفته است همین معادى است که محدثین مى‏گویند که از همین استخوانهاى پوسیده باز بدنى زنده شود و گرنه پوست انداختن روح چنانچه مسلک آخوند اقتضاء مى‏کند، که روح این پوست مادى را رها کند و تعلّقش به بدن عنصرى قطع گردد. مورد استبعاد نبوده است. آنچه هضمش مشکل است همین معناى ظاهر و متفاهم از بدن مادى است.

استاد جوادى:
اگر بخواهیم بحث معاد را منظّم کنیم به این ترتیب مى‏شود:
1 - معاد هم روحانى است و هم جسمانى که طرفین اتفاق‏نظر دارند.
2 - آیا جسم آن عالم مرکب از هیولى و صورت است یا فقط صورت است بدون هیولى.
این بحث دوم را توده مردم و همچنین محدثین ندارند. چون مسأله هیولى و صورت یک مسأله عرفى و یا یک مسأله‏اى که در احادیث عنوان شده باشد نیست.
در بحث اول هر دو گروه اتفاق‏نظر دارند به این که آنچه وحى اثبات مى‏کند براى این جسم اخروى ثابت و آنچه از آن نفى مى‏کند منفى است. و عقل در برابر وحى واقع نمى‏شود که آنچه را شرع براى این جسم ثابت کرده نفى کند یا آنچه را که شرع نفى کرده اثبات نماید.
خلاصه تمام صفات و خصوصیاتى که در کتاب و سنّت بر جسم اخروى بار مى‏شود یک حکیم اسلامى قبول مى‏کند و بدان معتقد مى‏شود.
و اما بحث دوم صرفاً یک بحث عقلى محض است که محدّث »بما هو محدّث« به آن کارى ندارد. و از دایره کار او خارج است و نمى‏تواند آن را اثبات یا نفى کند و فیلسوف که جهان‏بین است در هر جا که چیزى هست حق تفکّر و اظهارنظر دارد.
اصل اثبات هیولائى )ماده( براى جسم با جهات تجربى و فیزیکى روز قابل اثبات و نفى نیست کما این که در حدیث هم به آن تعرّضى نشده است.
جسم در این عالم چون تدریجى‏الوجود است تبدیل و استکمال دارد. طبعاً اثبات مى‏شود که حصولى دارد اما چون در آن عالم خبرى از زمان نیست و بساط زمان برچیده مى‏شود. حکیم مى‏گوید من راهى براى اثبات هیولائى ندارم. این که مى‏گویم زمان نیست به خاطر این است که زمان از حرکت زمین یا خورشید تشکیل مى‏شود و در آن جا خبرى از زمین نیست.
»فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً.«(68)
اگر در مدارک شرعى اسمى از زمان برده‏اند به زبان ما بیان کرده‏اند. آن جا حرکت نیست پس زمان نیست. نشأه »کُنْ فَیَکُونْ« است. در این جا است که فیلسوف مى‏گوید به چه دلیل اثبات هیولى مى‏شود.
و اما مطلبى که فرمودید که آنچه مورد استبعاد بوده همان برگشت ابدان است. مى‏گوییم آنچه هضمش براى مردم مشکل بوده همان تجرد و استقلال روح بوده است که آنها گمان مى‏کردند انسان با بدن از بین مى‏رود:
»أاِذا ضَلَلْنا فِى الْاَرْضِ أَئِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِید«.(69)
و خداوند در جواب مى‏فرماید:
»قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ«.(70)
یعنى مسأله، مسأله توفّى و گرفتن است نه از بین رفتن و گم شدن.
و حکیم نمى‏گوید زمین در آن جا نیست، بلکه مى‏گوید زمین تبدیل مى‏شود. و از آن زمینِ مبدل، أنهار تفجیر مى‏شود. أعمالى که در این نشئه عرض است در آن نشئه، جوهر است. کل آنچه در زمین است تبدیل مى‏شود. خلاصه این که محدّث باید اثبات کند که جسم آن جا مرکب از هیولى و صورت است. زمان را اثبات کند و حرکت و تدریج را اگر اینها ثابت نشد همان جسم بدون ماده خواهد بود.

استاد سیدان:
درست است که محدّث به هیولى و صورت، کارى ندارد؛ و بحث به این صورت مطرح نمى‏شود ولى مورد کلام هم این نیست که آیا جسم در عالم آخرت داراى هیولى است یا خیر؟ بلکه وجود هیولى در همین عالم هم مورد بحث است و یک قانون قطعى نیست. مضافاً به این که طبق گفته بعضى از اهل فن تعلق صورت به شى‏ء توقف بر داشتن هیولى ندارد، ممکن است شرایط آن عالم شرایطى باشد که احتیاج به هیولى نباشد در عین این که جسم جهت مادى داشته باشد که صورت به آن عارض مى‏شود. ولى در عین حال لازم نیست هیولى داشته باشد. نظیر این که بعضى گمان مى‏کردند که نور جزء شرایط قطعى زندگى است ولى بعداً این نظریه رد شد و فهمیدند که براى بعضى از حیوانات قعر دریا نور موجب از بین رفتن آنها است.
و از این‏گذشته آنچه‏مهم است محتواى‏بحث است با صرف‏نظر از اصطلاح و آن این است که آیا اجزاء وجودى این عالم در عالم بعد وجود دارد یا نه؟
آیا جوهر و حقیقت این عالم در عالم بعد مى‏آید یا نه؟
افرادى که مى‏میرند داراى نفسى هستند و جسدى؛ آیا این أجزاء به معنائى که در این عالم موجودند در آن عالم مى‏آیند یا نه؟
از مدارک وحى چه استفاده مى‏شود؟
و آنچه به صراحت از فرمایشات آخوند استفاده مى‏شود این است که از اجزاء مادى و عنصرى این عالم در آن عالم خبرى نیست. و به همین بیان شبهه کم آمدن اجزاء زمین و شبهه آکل و مأکول را جواب مى‏دهند.

استاد جوادى:
مرحوم آخوند نمى‏گوید از اجزاء این عالم در آن جا خبرى نیست، بلکه مى‏گویند حتى خطوط انگشت هم در آن جا مى‏آید. ولى خطوط انگشت در پیدایش، دو جور مى‏شود:
یک جور با علّت قابلى؛ یعنى استعداد براى تبدیل و تدرّج فاعلى.
و یک جور با علّت فاعلى فقط؛ یعنى به مجرد اراده در این عالم وجود خطوط انگشت محتاج به این دو علّت است. ولى در آخرت فقط علّت فاعلى مى‏خواهد و آن اراده حق متعال است.

استاد سیدان:
یعنى اجزاء وجودى »زید« که در »زید« در این عالم بود در آن عالم با اراده موجود مى‏شود؟


استاد جوادى:
بلى. این چنین است.

استاد سیدان:
آیا اجزاء این دست من به غیر از این هیأت، در آن جا موجود است؟

استاد جوادى:
بلى. موجود است.

استاد سیدان:
پس بنابراین جسمِ محشور، از همین کره زمین درست مى‏شود. چرا که اجزاء دست در زمین موجود است. و حال آن که ایشان تصریح دارند به این که محشور از این زمین برمى‏خیزید و مى‏گویند جسم، در آن جا صرفاً مبدع و منشأ نفس است نه این که جسم این عالم است و فقط در مرحله وجود احتیاج به تدرّج ندارد.

استاد جوادى:
جسم این عالم است، ولى ارتباطش با زمین قطع مى‏شود. در مسأله شبهه آکل و مأکول مى‏فرماید: مجازات مجرم در این عالم هر طور توجیه مى‏شود، در آن جا نیز چنین است. مثلاً در این عالم کسى در سن بیست سالگى سرقت کرده پس از چندین سال که به سن کهولت رسید در محکمه عدل اسلامى احضار شده و انگشتانش را قطع مى‏کنند. و حال آن که کل جسم و اعضاء او تبدیل شده، چرا که )شیئة الشى‏ء بصورته( عین این مطلب در عالم آخرت است. یک مرتبه‏اى از اجزاء وجودى این عالم در آن عالم هست.

استاد سیدان:
اگر قرار شد که یک مرتبه از اجزاء وجودى در آن عالم باشد معنى ندارد که ارتباطش قطع شود. آخوند مى‏فرماید: از اجزاء وجودى زید که در زمین هضم شده خبرى نیست. بلکه نفس، ایجاد صورتى مى‏کند که اصلاً در ارتباط با ماده زمینى نیست و حال آن که محدّثین این حرف را نمى‏گویند.
بار دیگر کلماتى را که از بزرگان اهل فن در طرح بحث آوردیم یادآور مى‏شویم که مراجعه شود.
و همچنین کلمات خود صدرالمتألهین را که قبلاً آوردیم.

استاد جوادى:
ما دو نوع ماده داریم. یکى ماده‏اى که نمى‏تواند کامل شود، استکمال و تدرّج ندارد. دیگر ماده‏اى که قابلیت تکامل دارد و لهذا جهنّمى‏ها مى‏گویند:
»رَبَّنا أَبْصَرْنا وَسَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً«.(71)
ما را به آن عالم برگردان که با عمل صالح کامل شویم.
استاد سیدان:
بالاخره اجزاء وجودى زید در آن عالم هست یا نیست؟

استاد جوادى:
بلى هست. لکن منقطعاً عن الماده.

استاد سیدان:
اجزاء وجودى زید با ماده بودن مساو ى است و حال آن که آخوند مى‏گوید: اجزاء وجودى زید که جزء بدن مى‏شود اصلاً در ارتباط با این عالم نیست بلکه نفس ایجاد صورت مى‏کند، متناسب با صفات.

استاد جوادى:
یکى از عقاید ما این است که در عالم بعد ارض شهادت مى‏دهد و مسلّم أرض مبدّل مى‏شود به أرض آخرى.
»یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ«.(72)
پس باید ارتباط زید با این دو زمین مبدل شود.

استاد سیدان:
آیا معناى تبدیل أرض این است که اصلاً زمین إعدام مى‏شود یا همان زمین با تغییر شرایط و اوضاع به نوعى دیگر و وضعى دیگر درمى‏آید؟
خلاصه اگر مراد آخوند این باشد که ماده زمینى ولو بصورت دیگرى در کار هست باز همان اشکال کمبود اجزاء زمین پیش خواهد آمد، بنابراین ایشان ناچار قائل مى‏شوند به این که از اجزاء زمینى و عنصرى در آن عالم خبرى نیست چنانچه تصریح کرده‏اند.
مدعاى مرحوم آخوند از ظواهر مدارک شرعى استفاده نمى‏شود، معنایى است که به ذهن ایشان آمده است. اگر یک فقیه آنچنان که در فروع و روایات احکام غور مى‏کند در مدارک معاد از آیات و روایات غور و تحقیق کند معنایى را که آخوند استفاده کرده استفاده نمى‏کند.
بنابراین از ظواهر مدارک چیزى نداریم که مطلب ایشان را افاده نماید. (نویسنده مى‏گوید: این گفتار ظاهراً مورد تصدیق آقاى آملى قرار گرفت).

 
 
 
 

نظرات